چرا يهوديها نفرت انگيز هستند؟

یک کودک یهودی وقتی که به دنیا می آید مانند همه کودکان دیگر پاک و بیگناه و دوست داشتنی است ولی وقتی که پدر و مادر و آخوندهای یهودی روی مخ این بچه بیگناه کار میکنند، او را به موجودی نفرت انگیز تبدیل میکنند. پس باید پرسید که چرا یهودیها نفرت انگیز میشوند؟ دليل آنرا بايد در بستر تاريخ يهود جستجو کرد. ملت يهود مانند عربها قومی بیابانگرد بودند که کار اصلی آنها رمالی و جادوگری بود و ترساندن مردم از جن و روح و شیطان بود و از این راه مردم ساده لوح و احمق را گول میزدند و به بهانه جن گیری و دور کردن ارواح خبیث از مردم پول میگرفتند. همچنین تعبیر خواب و دعانویسی و درست کردن طلسم نیز صنعت ویژه یهودیان بود. این قوم دو بار بدست بيگانه ها به بردگی کشيده شدند بار نخست براي بردگي به مصر برده شدند، بار دوم آنها را براي بردگي به بابل (عراق کنوني) بردند. قوم يهود در چنين بستر خشونت بار و ناعادلانه اي تصميم به انتقام ميگيرد رمالهای يهودی دست به کار ميشوند و براي درمان غرور درهم شکسته يهوديان، کتابي بنام تورات را ميسازند. تورات با ترويج انديشه هاي خشن و غير انساني در قالب داستانهاي مذهبي، ميخواهد انتقام آوارگيهای يهود را از مردم بيگناه دنيا بگيرد. در کتاب تلمود یهود، که کتاب دینی معتبر آنهاست به يهوديان وعده داده است که روزي قوم يهود بر جهان حاکم ميشوند و روزي مي آيد که هر يهودي هزاران برده غير يهودي خواهد داشت. آنچه مسلم است اينها سخن خدا نيست بلکه عقده هاي، قومي است، که چندبار مورد حمله قرار گرفته، و به زور به بردگي کشیده شده است. تورات پر است از افسانه هاي نامعقول و خرد ستيز، زن ستيز، انسان ستيز، نژادپرستانه با خدايي جبار و خشن که جز به منافع قوم يهود نمي انديشد. قوم يهود در جهان پراکنده هستند و داستانهاي ويرانگر خود را ميان همه ملتها پخش کرده اند. تورات همچون نفرين نامه اي سه هزار سال دامن بشريت را گرفته است و نفرت و کینه را به مردم جهان می آموزد.
فرمانهای نژادپرستانه تورات باعث ميشود يهوديها هرجا ميروند بنابه دستورات دينشان با مردم آنجا بدرفتاري و ناسازگاري کنند. تنفر از رفتارهای يهود، تا بحال چندين بار آنها را تا نزديکی نابودی برده است. حتی در جنگ جهاني دوم نزديک بود هيتلر نسل آنها را ريشه کن کند. همين عقده خود برتر بينی که تورات به آنها مي آموزد، بزرگترين عامل نفرت انگيز شدن يهودی ها است. و گرنه همه ما انسانيم و يک بچه يهودی اگر در خانواده مسلمان بزرگ شود، مسلمان خواهد شد و برعکس.
امروزه داستانهاي قوم سامي (داستانهای يهودی-عربی) و شخصيتهايي بني اسرائيل مانند يوسف و يونس و داوود و جالوت بيشتر از داستانهاي همه ملتهاي دنيا شناخته شده اند. هدف اين داستانها اينست که قوم يهود را قوم برگزيده خدا معرفی کنند. کالبد شکافي اين داستانها نشان ميدهد که، با آنها، انديشه هاي ضد بشري و ضد دموکراسي را به روش ماهرانه اي در ناخودآگاه ذهن انسانها تزريق ميکنند و به اميد روزي هستند که بتوانند بشريت را براي حکومت قوم يهود آماده کنند. مثلا شدت تزريقهاي فکري قوم يهود به دين اسلام به اندازه اي بوده است که دانشمندان اسلامي دسته اي از روايات آلوده به انديشه هاي يهودي را بنام اسرائيليات منصوب به يهودياني ميدانند که به دروغ مسلمان شده بودند.
چگونه داستانهای يهودی را بشناسيم؟ خيلی آسان است، همه اين داستانهای قوم سامی (قوم يهود و عرب) يک وجه مشترک دارند. همه آن داستانها  اينگونه آغاز ميشود که روزی روزگاری، مردمی در ناز و نعمت و شادی زندگی ميکردند تا اينکه يک روز رئیس قبیله برای افزایش قدرت خود در میان مردم و قبایل اطراف به آنها ميگويد باید از خدای من (که چيزی شبيه لولو خرخرک است) بترسيد و از من که نماينده او هستم بی چون و چرا فرمانبرداری کنيد (سپس نام خودش را پیامبر می گذارد) مردم از او میخواهند که دروغ پردازی نکند و به خواسته های همگانی مردم احترام بگذارد او عصبانی میشود و ميرود پيش خدا و از خدا میخواهد که نافرمانها را نابود کند سپس خدا هم عصبانی ميشود و با دستگاههای کشتار جمعی (سيل و زلزله و طوفان و حمله افراد ناشناس) مثل صدام بجان مردم می افتد و بخاطر نافرمانی چند نفر! از رئیس قبیله، همه مردم حتی زنها و کودکان و پيران را نابود ميکند. چنين خدايی نه تنها شايسته پرستش و عشق نيست که يک جانی بالفطره است و هدف از اين داستانهای احمقانه، ساختن يکسری آدمهای مطيع و گوسفند صفت است که از رئیس قبله فرمانبرداری کنند. در اين داستانها از معيارهای انسانی مانند انسان دوستی و عشق و فداکاری و مردم سالاری خبری نيست و حتی اگر کسی، کار خوبی ميکند برای پاداش الهی و از روی سودجویی است، نه از روی وجدان و نوعدوستی و انسانيت.     
اصولا صنعت قوم يهود افسانه سازی و تعبير خواب است. رمالهای يهودی به مدت چند هزارسال تلاش کرده اند در ذهن مردم و پادشاهان رخنه کنند، (مثلا به دربار فرعون مصر يا دربار پادشاه ايران) و پس از جلب اعتماد، خواب پادشاه را در جهت منافع قوم يهود تعبير کرده، یا آنقدر افسانه های یهودی، را در گوش مردم خوانده اند که آنها را ابزار دست خود کنند و به سوی هدفهایی که خودشان ميخواهند حرکت دهند. مثلا در داستان يوسف از يک غلام يهودی که غلام يک حاکم محلی مصر بوده است، چه شخصيتی برای خودشان ساخته اند! يا در داستان سرتا پا دروغ استر، ادعا میکنند که يک رمال يهودی، به نام مردخای، يک دختر یهودی بنام استر را به همسری پادشاه ايران (خشايارشاه) در می آورد. و این زن شاه ایران را به آلت دست قوم یهود تبديل میکند! فيلم (يک شب با پادشاه) در همين مورد ساخته شده است.
بيشتر داستانهای تورات، داستانهای اقوام ديگر است که دزدی ادبی شده و سپس بگونه ای تغيير داده شده است که برای قوم يهود عظمت و اهميت بتراشد و يهود را قوم ممتاز و برگزيده خدا معرفي نمايد. ولی کشفيات باستانشناسی يکصدسال گذشته مشت آنها را باز کرده است. مثلا داستان نوح رونويسی الواح معروف گيلگمش است که متن اصلی آن در کاوشهای باستانشناسی در بابل (عراق کنونی) از زير خاک بيرون آمده است. همچنين داستان به آب انداختن موسا، رونويسی داستان ساراگون اکادی است. و ده فرمان موسا کپی برداری قوانين حمورابی است.
امروز هم کارگردانان يهود با کمک رسانه های عمومی راديو و تلوزيون و سينما، (که همه از چند کمپانی سرمایه گذاری و خبرگزاری بزرگ يهودی خوراک ميگيرند) رويای ملتها را در جهت منافع خود تعبير ميکنند و تغيير ميدهند. برنامه ای که يهود برای دنيا دارد را ميتوانيد در فيلم (ترومن شو) ساخته خودشان، ببينيد. در اين فيلم يهود آشکارا از مردم دنيا ميخواهد که مردم بازيگر باشند و يهودیها کارگردان دنیا باشند.
ترفندی که يهودیان در طول تاريخ از آن بهره گرفته اند (شيوه رويا سازی) اکنون يک شيوه شناخته شده در روانشناسی است، که به بر اساس آن هر انسانی اگر به روياهای خود ايمان داشته باشد و آنرا برای خود و ديگران تکرار کند، هرچقدر هم آن روياها بزرگ باشند، ذهن ناخودآگاه انسان بسوی آنها حرکت خواهد کرد و حتی جامعه را بدنبال خود خواهد کشاند و سرانجام به آن روياها  دست خواهد يافت. فيلم معروف (راز) در اينباره ساخته شده است. پس بياييم روياهای خوب و انسان دوستانه در سر بپروريم نه روياهای نژاد پرستانه و متعصابه. بياييد خوشبختی را برای همه مردم جهان بخواهيم.  

اکنون روي سخن من با مسلمانان است. چکار کنیم که نفرت انگیز نشویم.
آيا امروز ميتوانيم بدون توجه به حقوق بشر، سنگسار کنيم يا شلاق بزنيم يا دست و پا قطع کنيم. اين دستورها براي جامعه وحشي عرب جاهلي است، عربها چون زندان نداشتند، مجبور بودند براي جريمه کردن مجرمين آنها را اعدام و سنگسار کنند. اگر پيامبر اسلام (ص) زنده بود بيشک خود يکي از مدافعان حقوق بشر و جلوگيري از حکم سنگسار و اعدام و مدافع حقوق زنان بود. خودتان قضاوت کنيد آيا ميتوان آياتي از قرآن که دستور قتل و کشتار غير مسلمانان و غنيمت گرفتن (دزديدن) زن و دارايي آنها را ميدهد، در جهان پياده کرد و با پنج ميليارد غير مسلمان در افتاد. يا بهتر است بپذيريم که آن آيات براي زمان و شرايط ويژه خودشان نازل شده اند. آيا تا به حال فکر کرده ايد چرا هرجا مسلمان هست جنگ و خونريزي فراوان است. چرا مسلمانها همه جا  از چين و هند و روسيه تا خاورميانه و شمال آفريقا و اروپا و جزاير اقيانوسيه با همسايگان خود در جنگ هستند و رسانه های يهودی با بزرگنمايي آنها را به عنوان سند توحش و ناسازگاری و خودبرتربینی مسلمانها بارها و بارها در شبکه های تلوزیونی جهانی پخش ميکنند. اگر بخواهيم به اين ناسازگاريها و خودبرتربيني ها ادامه بدهيم، دنيا با ما همان برخوردي را خواهد کرد که در طول تاريخ با يهوديان کردند و مانند يهوديها منفور همه دنيا ميشويم.
در در اين دهکده کوچک جهانی که همه مردم دنيا شعار (يک دنيا يک رويا سرداده اند)، ديگر نميتوان رويای مرگ و نيستی غير خوديها را در سر پروراند. رويای ايرانی ما ميگويد آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا. با شعار )اشدا علی الکفار و رحما بينهم(، در جهان سنگ روی سنگ بند نمي ماند و مجبوريم با پنج ميليارد کافر (غيرمسلمانان دنيا) جنگ کنيم و پس از نابودی همه آنها تازه جنگ بین فرقه های گوناگون مسلمانان آغاز میشود.
به اميد روزی که همه مردم جهان شعارهای خشونت و جنگ طلبی و تعصب و نژادپرستانه را که یادگار کثیف اقوام سامی (یهود و عرب) است، از کتابهای دينی خود پاک کنند. 
کورش پس از پيروزی بر بابل، فرمانی چند ماده ای صادر کرد که بنام نخستين منشور حقوق بشر جهان شناخته ميشود. براساس اين دستور، بردگان عمداتا يهودی بابل را آزاد کرد برده داری را ممنوع و گزينش دين و زبان و جايگاه زندگی را برای همگان آزاد اعلام کرد.