نامه عمر به ابو عبیده پس از حمله به ایران: بسم الله الرحمن الرحيم. از امير مومنان عمر به ابوعبيده جراح (فاتح بخشي از ايران)، سلام بر تو. نوشته بودي برخي مسلمانان ميخواهند که ايرانيان اسير شده، را ميان خود تقسيم کنند، و برخي ديگر ميخواهند، آن بردگان را زنده نگهدارند تا در زمين کار کنند و به مسلمانان جزيه بدهند. اي ابوعبيده اگر آن بردگان را ميان خود تقسيم کنيد، براي مسلمانان پس از ما، چيزي نخواهد ماند. از اينرو، از ایرانیان جزيه بگير، مسلمانان از دسترنج ایشان خواهند خورد و آنگاه که بميرند و ما نيز بميريم، فرزندانمان تا زنده اند، از دسترنج فرزندان ايشان خواهند خورد، و تا آيين اسلام تواناست، ايرانيان بردگان اسلام خواهند بود.
ايرانيان بخود بياييد، روزگاري سرور ملتهاي دنيا بوديد امروز رئيس جمهور کشورتان پشت سرعربها، با پاي برهنه ميدود. يک مشت سنگ که روزگاري بتکده اعراب سوسمار خور بوده است چگونه ميتواند خانه خدا باشد. اصلا مگر خدا خانه دارد. اين چه خدايي است که در خانه اش ميماند و از راه دور نميتوان با او سخن گفت. اين چه خدايي است که جز زبان عربي زبان ديگري را نمي فهمد.